و من تا مدتی چیزی نمی گفتم...

نه تنهایم نه با همدرد

نه رسوایم نه پیروزم

نه آزادم نه دربندم

نه آرام و خموشم من،  نه طوفانم نه سر بر سنگ می‌‌کوبم

نه غمگین و نه بی‌ دردم

نه بی‌ رنگم نه پر رنگم همان خاکستری رنگم

نه دیندار و نه بی‌ دینم

نه مشکوک و نه بی‌ تردید...

سرم پر می شود این روز‌ها از غم

به لبخندی تمامش می‌کنم هر دم...

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://psezar.mihanblog.com

سلام دوست خوبم
خوشحال میشم من رو لینک کنی......
بهم خبر بده تا من هم شما رو لینک کنم....

مهدی شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

درود بر تو ای داش ممد
ای استاد
آفرین بر این ذوق و طبع شاعرانه لطیفت
درود بر جواب های همیشه آماده در آستینت
شاعرم شعر بگو

باران شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ب.ظ http://zirebarun.blogsky.com

هرچه هستی خودت باش

هستم اگر می روم
گر نروم نیستم...

مهدی سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

این بابا کیه واست نظر گذاشته نوشته خودت باش
هه هه اونم واسه تو!!!!!!۱
تو که آخر یک رنگی و صفایی عزیزم
این یارو اگه می شناختت که اینجوری نمی گفت
می نوشت: ای ول به داش ممد که همیشه خودشه
قربون خودت برم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد