به ساعت نگاه میکنم... چند دقیقه ایست طولانی تقویمی به دست گرفتهام و با سرعتی شاید کمتر از سرعت واقعی گذر این روزها صفحه ها رو ورق می زنم و روزها رو سپری میکنم... یک هفته ...یک ماه... یک سال... چقدر زود میگذره.
امروز افتتاحیهٔ نمایشگاه کتاب... حتما میرم و از هر غرفه ای کتابی بر می دارم و بی خودی ورق می زنم.
چقدر دلم برای غرفهٔ دکتر شریعتی تنگ شده، وقتی می بینم این حجم از کتابا و حرفهای دکتر جلوم وایسادن و دارن باهام حرف میزنن حس خوبی بهم دست میده... به کتاب فروش پا پتی هم یه سری می زنم... همون کتاب فروشی که یک سال از اولین و آخرین دیدارمون میگذره!!!!
به جملهای که دوستم به دیوار زده خیره شدم: "هر سستی مقدمه ای برای شکست است"
بی اختیار ماژیکو برداشتم و زیرش نوشتم : "و هر شکستی مقدمه ای برای پیروزی است" در نتیجه "هر سستی مقدمه ای برای پیروزی است!!!" و بلند بلند می زنم زیر خنده...
سلام دوست عزیز داشتم تو گوگل سرچ میکردم که وبلاگ شما را دیدم . واقعا عالی هست خیلی لذت بردم.اگر خواستی به وبلاگ منم یه سر بزن. ممنونم اگر خوشت اومد لینکم کن